نوشته‌ها

داس بی فرهنگی و تبلیغات غلط ایدئولوژیک موجب ذبح دختران در خانه پدری می گردد

در پی فاجعه هولناک قتل دختری نوجوان به دستان پدر، افکار عمومی به شدت هرچه تمام جریحه دار شده و جدا از جنبه غیر انسانی این حادثه دردناک ، تیغ تند و تیز انتقادات کثیری از افراد جامعه به قوانین مرتبط با قتل فرزند توسط پدر و عدم قصاص وی کشیده شده و آن را ناعادلانه دانسته اند که با توجه به زمینه فقهی و شرعی این قانون و بسیاری از قوانین دیگر قدرت نقد برای بسیاری از حقوقدانان وجود نداشته و به صورت کلی و صرفا میتوان به آن امید داشت که قوانین ما قابلیت تطبیق و هم نواین با اوضاع و احوال جامعه و زمانه را داشته باشند که به طور قطع بر همگان روشن است که لازمه آن چه بوده و از حوصله این بحث خارج می باشد.

لیکن آنچه که بنده به آن معتقدم : در دلیل و چرایی این حادثه ، قانون یا نواقص آن نقش پررنگی نداشته و به طور قطع پدری که دست به چنین عمل شنیعی می زند دارای انگیزه های بوده که هیچ قانونی جلودار وی نبوده و در آن لحظه به تنها چیزی که فکر نکرده قانون بوده است.

به راستی آیا می توان قائل به این نظر بود که پدر با محاسبه میزان مجازات خود و برپایی ترازوی سود و زیان قانونی، توانسته بر خلاف غریزه انسانی و البته بزرگترین غریزه یعنی عشق میان پدر و فرزند مبادرت به بریدن گلوی دختر خود نماید؟

به طور قطع چنین چیزی ممکن نبوده و دقیقا به همین دلیل است که بنده با اشخاصی که جنایاتی این چنین را نقص قوانین و عدم قصاص پدر دانسته هم نظر نبوده و به طور مشخص مقصد اصلی اینگونه حوادث را فقر فرهنگی و سیستمی که با تبلیغات ایدئولوژیک بر این فقر صحه گذارده و نه تنها آن را تایید می نماید بلکه با برنامه های متعدد تلویزیون و بنرها و تابلوهای متعدد تبلیغاتی ، بدحجابی زن را ناشی از بی غیرتی مرد دانسته و زن را ناموس و مایملک مرد به شمار آورده و با چنین تبلیغاتی به تقویت این تفکر غلط و رواج غیرت پرستی وسطایی همت نموده می دانم، در حالیکه می توان با قائل شدن هویت مستقل برای زن ، بیهوده بر طبل غیرت مردانه نکوبید و تفکرات ایدئولوژیک را نیز در مسیر صحیح دنبال نمود؛ باشد که خانه پدری آباد گردیده و دیگر شاهد حوادثی اینگونه نباشد